در فضای رایج در جامعه، وقتی از مشکلات اقتصادی صحبت میشود، عموماً حل این مسائل را در ابزارهای مختلف مالی جستجو میکنند؛ اما برای درک اینکه چنین راهکارهایی چقدر راهگشا هستند باید نگاهی عمیقتر به اقتصاد انداخت. اقتصاد رایج مبتنی بر سرمایه حیات دارد و به تعبیری توزیع بر تولید مقدم است. در چنین فرایندی، توزیع مبتنی بر جامعه بازار است. جامعه بازار بدین معناست که این بازار است که ارزش امور را تعیین میکند. اگر بازار کاری را فاقد ارزش بداند، آن کار بیمعناست و دیگر ارزش ذاتی نمیتوان برای آن متصور بود. درک این موضوع اندکی دشوار است، چراکه گمان میکنیم، بازار یعنی محل مبادله کالاها. در توضیح چنین بازاری، فکر میکنیم که هرکس صاحب کالایی است و در تفاوت نیازها، ما کالاهایمان را با یکدیگر مبادله میکنیم؛ اما اینیک درک عامیانه از بازارهای امروزی است. درواقع امروز ما کالاهایمان را با پول مبادله میکنیم و هدف ما از حضور در بازار تصاحب پول است. هرکس در این بازار بتواند پول بیشتری کسب کند موفقتر خواهد بود.
ممکن است بگویید ما پول را برای خرید مایحتاج خود میخواهیم و پول برای ما، نقش ابزار مبادله را بازی خواهد کرد؛ اما این مسئله نیز خود محل تأمل است. اگر کمی به برخوردمان با پول نگاه کنیم شاید مسئله روشنتر شود. گویا مایحتاج ما یا کالاهای موردنیاز ما نیز توسط پولی که داریم تعیین میشود. برای درک بهتر مسئله، از یک مثال استفاده میکنیم. نیاز ما به ماشین در سطوح مختلف مالی متفاوت است. مثلاً نیاز ما به موبایل یک امر ثابت نیست اگر یک موبایل باقیمت ده میلیون عرضه شود، عدهای به سراغ خرید آن میروند و اگر باقیمت پنج میلیون به فروش رود، عدهای دیگر هم به خریداران آن افزوده میشوند؛ و یا برای مثالی دیگر، پیشنهاد میکنم یکبار قبل از اینکه به یک فروشگاه بزرگ خرید بروید، لیست کالاهای موردنیاز خود را بنویسید و هنگام بازگشت آنچه خریدهاید را با آن مقایسه کنید. خواهید دید که دو برابر آنچه نوشته بودید را خریدهاید. آنگاه یکبار دیگر، آنچه بر شما در فروشگاه گذشته است را مرور کنید. میبینید وقتی وارد فروشگاه میشوید این قیمتها هستند که شمارا بهسوی کالاها میکشند نه نیاز شما. گویی در ذهن ما اینگونه میگذرد آن است که با این پول چه چیزهایی میتوان خرید یا اینکه چگونه در فروشگاه باید از پول خود محافظت کنیم تا پول کمتری پرداخت کنیم و بیشتر پول داشته باشیم.
گویی آنچه برای ما ارزش ذاتی دارد پول است. اگر با دقت به رفتارهای روزمره خود نگاه کنیم بیشتر متوجه این امر میشویم. فرض کنید که به شما یک میلیارد تومان پول بدهند. شما چه میکنید؟ اولین فکر شما این است که چهکار کنم این پول برایم حفظ شود. اگر شما صاحب یک کارخانه باشید چقدر امکان دارد که این پول را برای نیروی انسانی استفاده کنید و چقدر آن را برای خرید زمین و کالاهای سرمایهای استفاده میکنید؟ معمولاً ما به راهی فکر میکنیم که پولمان به هدر نرود. پس میبینید که ما بیش از آنکه پول برایمان ابزار مبادله باشد، خود یک هدف است که برای رسیدن، حفظ و افزایش آن میجنگیم. البته نباید این موضوع را یک امر اخلاقی بدانیم، بلکه این امر به نحوه زندگی ما در جهان سرمایهداری برمیگردد.
باید توجه داشت که امروز ما در یک بازار جهانی زندگی میکنیم که دلار آن را میچرخاند سیاستهای پولی و مالی جهانی با محوریت دلار مناسباتی ایجاد کرده است که حتی حکومتها نیز نمیتوانند برای کشور خود تصمیم(ادامه در صفحه نه) (ادامه صفحه چهار)بگیرند آنها نیز باید بر اساس این سیاستها امور اقتصادی را تنظیم کنند. اگر دقت کنیم در میان کشورهای مختلف این درگیری وجود دارد. اروپا، چین، آمریکای جنوبی و در هرکجای این جهان که باشیم آنچه تعیین میکند که ما چه چیزی تولید و یا مصرف کنیم این سیاستهاست.
طرح بحث اقتصاد مقاومتی ریشه در چنین درکی از جهان دارد. در این اقتصاد، اساس حرکت بر روی مسئله تولید قرار دارد؛ اما اگر بخواهیم در جامعه بازار تولید کنیم چگونه ممکن است؟ مگر نه اینکه سیاستهای مالی جهانی مانع این امر است؟ پس ما با چه توانی میخواهیم مقاومت کنیم؟
راه گریز از مصائب و مشکلات، اقتصاد دانشبنیان به معنای اصیل آن هست که پیش روی ما قرار دارد. چراکه اگر از آن مراقبت شود میتواند گرههای مسیر را باز کند. باید توجه کرد که این اقتصاد را نیز با کلماتی مثل تجاریسازی مخدوش نکنیم. اقتصاد دانشبنیان ازآنجاکه بهجای تکیهبر بازار و کسب پول، اساس خود را بر دانش و بسط آن در جهت خدمت به انسانها میگذارد، اهمیت مییابد. پول نیز در این مسیر نقش هموار کننده مسیر را بر عهده دارد. تولید با محوریت شرکتهای دانشبنیان، میتواند بنبستها را شکسته و حیات را بر پیکر اقتصاد و جامعه جاری سازد.