امسال چهارمین سال حضور من در شرکت است و تابهحال در خاطر ندارم که شرکت به این شکل تمام پروژههای خود را تعطیل کرده باشد و همه درگیر یک پروژه بشوند. من تا قبل از داستان ماسک حدود سه سال و نیم در قسمت واترفانتوم بودم. در زمان کرونا مهندس نجاتبخش گفتند کشور بهشدت نیاز به ماسک دارد و بهسرعت همه مهندسین شرکت درگیر ساخت دستگاه تولید ماسک شدند. همانطوری که میدانید دستگاه تولید ماسک قسمتهای مکانیکی زیادی دارد اما در آن زمان مهندسین برق هم احساس کردند باید به کمک مهندسین مکانیک بیایند. لذا گفتیم ما هم میتوانیم کمک کنیم ولو در حد یک پیچ بستن.
در دل کار متوجه شدیم که بچهها اصلاً اطلاعاتی در مورد دستگاه تولید ماسک ندارند، خود مهندس هم نمیدانست که ماسک چطور ساخته میشود اما کمکم مهندسین قسمتهای مکانیک آن را پیش بردند و ما هم در کنار آنها روی قسمت برق دستگاه متمرکز شدیم و متوجه شدیم قسمت برق آنهم اصلاً کار سادهای نیست و بهنوعی قلب آن میباشد ولی قسمت مکانیک آن خیلی ما را اذیت کرد زیرا ریزهکاریهای زیادی داشت.
فکر میکنم سیزده روز طول کشید و بچهها شبانهروز زحمت کشیدند تا اینکه بتوانیم به نقطه ایدئال برسیم. وقتی دستگاه بدنه زن ماسک آماده شد متوجه شدیم که دستگاه کش زن را هم باید آماده کنیم. البته بچهها از ابتدا متوجه این مسئله بودند ولی من هنوز کامل در جریان داستان نبودم. گفتند دوتا دستگاه کش زن باید جلوی هر دستگاه بدنه زن ماسک قرار بگیرد تا تعداد ماسک خروجی را تأمین کند. با دوستان همفکری کردیم که آیا میشود دستگاه را تولید کرد که هم بدنه ماسک بزند و هم کش آن را؟ همه دست در دست هم دادند و توانستیم کار را پیش ببریم و این بسیار لذتبخش بود.
روزهای اول تمام تمرکزمان روی بدنه ماسک بود بعد که مسئلهی تولید بدنهی ماسک را حل کردیم متوجه شدیم که داریم با انبوهی از ماسکهای بدون کش روبهرو میشویم. در اینجا مردم وارد شدند. زمانی که همه در خانهها بودند، عدهای پایکار کش زدن آمدند و با چسب حرارتی شروع کردند به چسباندن کش. اینقدر پدها زیاد شد که گفتیم روی ماسکها یک کش قرار بدهیم و این ماسکها را ارزانتر بفروشیم چون فرصت کش زدن نداشتیم. مردم واقعاً مردانه پایکار آمدند که آنهم صحنه عجیبی بود. این کرونا از طرفی اذیت کرد ولی صحنههای خوبی را هم رقم زد.
خدا را شکر دستگاهها هم در سولهی بسیج در حال راهاندازی است. همه اینها را مدیون فضایی هستیم که در شرکت بهیار به وجود آمد و به ما میدان داده شد تا نقشی ایفا کنیم. دو سه ماهی شرکت مشغول ساخت دستگاه بود و بعدازآن به این سمت رفتیم که سرعت دستگاه را ارتقا بدهیم. یکشب گفتند یکی از دستگاهها را میخواهیم بفرستیم کربلا. در اینجا هر دستگاه را که میخواهیم آمده کنیم تقریباً یک روز روی آن مشغول هستیم تا دستگاه آماده بشود. اهل اغراق نیستم ولی دستگاهی که به نام امام حسین بود بهسرعت راه افتاد و با سرعت خیلی زیادی هم شروع کرد به تولید ماسک.
بعد هم که پیگیر شدیم سرنخهایی را در آن پیدا کردیم و چگونگی افزایش سرعت آن را متوجه شدیم و در دستگاههای دیگر به کار گرفتیم.
.