به ما می‌گویند نخ تسبیح

متن پیش رو خلاصه‌ای از صحبت‌های مهندس امینی، یکی از مهندسین صنایع شرکت بهیار صنعت می‌باشد. مهندس امینی از اتفاقات پیش‌آمده از زمان حضور یک‌ساله‌اش در شرکت بهیار صنعت تا ماجرای تولید ماسک توسط شرکت را روایت می‌کند. او هم‌اکنون به‌عنوان یکی از مسئولین سوله‌ی بسیج وظیفه‌ی ساخت دستگاه‌های تولید ماسک را برعهده دارد.

مشغول انجام دادن پایان‌نامه در دانشگاه امیرکبیر بودم. پایان‌نامه‌ام خیلی سنگین بود. قبل از آن‌هم متأهل شده بودم. برای پایان‌نامه‌ام نیاز داشتم که پانصد مقاله را مطالعه کنم. بعد از خواندن این مقاله‌ها باید سازمان‌های نوآور(مثل شرکت بهیار صنعت) را اعتبار سنجی می‌کردم. به خاطر فشارهای پایان‌نامه بعضی‌اوقات وسوسه می‌شدم که داده سازی کنم و پایان‌نامه را جمع کنم. بعضی‌ها به من می‌گفتند که این کار را بکنم اما خودم قبول نمی‌کردم. همین پافشاری‌ها باعث شد تا با شرکت بهیار صنعت آشنا شوم. از جاهای مختلف شرکت بهیار را به من معرفی می‌کردند و من حس کردم که در این شرکت خبری هست. یک روزآمدم شرکت و ازقضا مهندس نجات‌بخش هم نبودند و رفته بودند شهرک سلامت، من هم رفتم شهرک سلامت و با ایشان صحبت کردم و گفتم می‌خواهم برای کار به شرکت بهیار بیایم، گفتند اگر برای سربازی می‌خواهی بیایی نیا ولی اگر برای کار می‌خواهی بیایی، بیا. قبل از آن خیلی تردید داشتم. در شغل قبلی‌ام هم حقوق داشتم و هم اینکه به من گفته بودند؛ سربازی‌ات را درست می‌کنیم؛ اما احساس کردم چون شرکت بهیار فضای خوبی دارد باید به اینجا بیایم. استخاره هم گرفتم. اول کار هم شک داشتم بیایم یا نه چون‌که رشته من صنایع بود اینجا اعتقادی به صنایع نداشتند. مردادماه پارسال وارد قسمت qc شتاب‌دهنده شرکت شدم و سعی کردم فرایندهای ساخت را سرعت ببخشم. قبل از اینکه کنکور بدهم همیشه دوست داشتم مفید باشم و به جامعه خودم خدمت کنم. این حس مفید بودن در دلم بود تا اینکه آمدم بهیار و مشغول شدم تا به اسفندماه رسیدیم.
شنیدیم که یک بیماری در چین آمده است، به ذهنمان هم خطور نمی‌کرد که این بیماری به کشور ما می‌آید و همه را درگیر می‌کند. اوایل اسفند که باخبر شدیم کرونا جدی شده است، مهندس گفتند می‌خواهیم ماسک تولید کنیم و افراد مختلف درگیر شدند. اول تصور می‌کردیم که مهندسان مکانیک کارهای طراحی آن را انجام می‌دهند و بقیه خیلی درگیر نیستند اما کم‌کم دیدیم بحث ماسک تمام شرکت را در برگرفت. مهندس نجات‌بخش هم می‌گفتند باید هرکسی یک قسمت کار را دست بگیرد و کمک کند. من هم رفتم کمک بچه‌ها اما دیدم فایده ندارد. به مهندس گفتم اگر می‌خواهید کاری درزمینه کرونا انجام بدهید من هستم. مهندس گفتند داستان این نیست که من برای شما کار تعریف کنم، خودتان باید بروید وسط میدان و جای خودتان را پیدا کنید. رفتم وسط کار و دستگاه‌ها و قطعه‌ها را نگاه کردم. دو سه هفته یک‌بار می‌رفتم خانه. لحظات لذت بخشی بود. شاید آسایش نداشتیم ولی آرامش خوبی داشتیم. چیزی که برای من جالب بود این بود که در شرکتی مثل بهیار صنعت که این‌همه تعهد کاری دارد به‌سرعت اولویت‌بندی خود را تغییر داد و به سمت ساخت دستگاه ماسک رفت. با دیدن چند فیلم و مشورت گرفتن، مهندسین شرکت توانستند دستگاه را بسازند. از جایی به بعد که دستگاه ساخت شد کارها روی روال افتاد. اصطلاحاً به بچه‌های صنایع می‌گویند نخ تسبیح، بچه‌های مختلف دانه‌های تسبیح هستند و ما نخ تسبیح. گفتند می‌خواهیم پنج دستگاه بسازیم و شما ارتباط بین بچه‌ها باشید تا دستگاه‌ها به‌موقع برسد. مشغول این کار شدم. همه نقشه‌ها را یک جامع جمع کردم، آمار قطعات را می‌گرفتم و پیگیری می‌کردم که قطعه‌ها زودتر برسد. در کنار آن توانستم کلی تجربه هم‌کسب کنم تا دستگاه‌ها ساخته شد.
بعد شرکت تصمیم گرفت که مکانی را اجاره کند تا همه دستگاه‌ها به آنجا منتقل شود. مهندس من را صدا زد و گفت سوله‌ای اجاره کردیم. بروید و آماده‌اش کنید. رفتیم و از صفر سوله را آماده کردیم. برق‌کشی، تهویه، موزاییک کردن، چینش دستگاه‌ها، جذب نیرو و… را انجام دادیم. واقعاً تجربه خوبی بود. اینکه شما بتوانید یک مجموعه را راه‌اندازی کنید بسیار خوب است. افراد جذب‌شده قبلاً کارهای غیر مرتبط انجام داده بودند و حالا باید آن‌ها را آماده‌ی کار با دستگاه ماسک می‌کردیم. در کنار آن‌ها خودم هم چیزهای زیادی یاد گرفتم. همدلی و یگانگی بین بچه‌ها شکل گرفت. تا اینکه دستگاه‌ها راه افتاد و یک دستگاه را برای کربلا آماده کردیم. اینکه رهبری می‌گویند باید خودمان کشور را بسازیم را حس می‌کردم.
الآن در سوله‌ی بسیج صد نفر مشغول به کار هستند و بیست دستگاه بدنه زن و سی دستگاه کش زن در سوله وجود دارد.
در دوران دانشجویی رفتم خواستگاری، شغلی هم در کنار آن داشتم. البته به‌صورت پروژه‌ای بود و من هم به خاطر پایان‌نامه‌ام مجبور شدم آن کار را رها کنم. بهیار را در شرایطی انتخاب کردم که کار سربازی‌ام مانده بود، می‌خواستم ازدواج کنم و دوست نداشتم از پدرم هم پول بگیرم. همان موقع هم اعتقاد داشتم اگر ازدواج کنم خدابرکت آن را می‌دهد. از طرف دیگر شرکت بهیار جایی بود که واقعاً داشت کارهای خوبی انجام می‌داد. به برکت بهیار و کرونا هم مشکل مالی و سربازی‌ام حل شد و هم اعتبار لازم را بین بچه‌های شرکت پیدا کردم. اگر ما را کربلا ببرند دیگر عالی می‌شود. قبلاً در صوت‌های حاج‌آقا مجتبی تهرانی شنیده بودم که مدام سیگنال‌هایی به قلب آدم می‌رسد. البته وسوسه‌ها هم می‌آید ولی اینجا مهم انتخاب شما است. وقتی شما یک الهام را انتخاب کنید در مرحله بعدی پذیرش الهام راحت‌تر است از آن‌طرف هم اگر وسوسه را انتخاب کنید بار بعدی پذیرش الهام سخت‌تر می‌شود. به نظرم وقتی‌که انتخاب‌های صحیحی انجام دادم، خدا هم کمک کرد. چه در ازدواجم و چه در بهیار ماندنم.
وقتی می‌خواستم خانه را رهن کنم به صاحب‌خانه گفتم تازه‌عروسی کردم و می‌خواهم زندگی را شروع کنم. او هم بیست میلیون از قیمت اولیه رهن راکم کرد. همه این‌ها را از در بهیار بودن می‌دیدم. این‌قدر بچه‌های سوله‌ی بسیج من را دوست داشتند که نزدیک عروسی‌ام که شد چهار نفر از بچه‌ها برای اسباب‌کشی آمدند و کمکم کردند و حتی یک ریال هم از من پول نخواستند. دو سه نفر آن‌ها برای من می‌خواستند پول واریز کنند تا عروسی‌ام را راحت بگیرم. این ظرفیت را با تئوری‌های مهندسی نمی‌توان تحلیل کرد. تا دل فرد با شما نباشد با صدتا سیستم نظارتی هم نمی‌شود این کار را کرد.

 

مقالات منتخب

راه‌های ارتباطی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید