مختصات نو

متن پیش رو حاصل گفت‌وگو با آقای مهندس فریبرز صارمی، می‌باشد که با شیوع کرونا همگام با گروه‌های مردمی به کمک شرکت بهیار صنعت برای عبور از مشکلات ناشی از کرونا در کشور آمدند. در این مصاحبه به صحبت در مورد ایام ابتدایی شیوع کرونا در کشور و حرکت‌های مردمی در این صحنه پرداخته‌شده است.

سؤال: هم‌زمان با چهار اسفند حرکت شبانه‌روزی جهت رفع مشکلات و کاهش خطرات ناشی از کرونا شروع شد و مردم نیز حضور چشمگیری در این راه داشتند. برای ما از روزهای ابتدایی ورود کرونا به کشور و اتفاقاتی که گذشت بگویید:حافظه تصویری بدی ندارم ولی خاطرات در ذهنم خوب نمی‌ماند. وقتی کرونا شروع شد همه گفتند باید در خانه‌ها ماند و بیرون نیامد. اگر یادتان باشد در یک مقطعی شهر تعطیل بود؛ اما بعد از چند مدت احساس کردیم به این شکل نمی‌شود. یک سری از دوستان که باهم در تماس بودیم تصمیم گرفتیم ببینیم در این وضعیت چه‌کاری می‌توانیم انجام بدهیم. ابتدا ما هم مثل بقیه مشغول کارهایی مثل ضدعفونی کردن بودیم.
هرچقدر به جرقه‌ای که باعث شد به بهیار بیایم فکر می‌کنم، یادم نمی‌آید ا‌ما اگر اشتباه نکنم خیلی‌ها به دنبال تولید ماسک پارچه‌ای و مواد ضدعفونی‌کننده رفتند. رویکرد همه بچه‌های جهادی این بود که معابر را ضدعفونی کنند. من هم نمی‌گویم کار بدی بود ازاین‌جهت که باید یک کاری می‌کردیم خیلی خوب بود اما به نظرم کار قوی نبود. در دل خودم خیلی راضی نبودم. یک‌راه دیگر این بود که به سراغ مسئولان شهر برویم و از آن‌ها بخواهیم یک کار جدی بکنند اما به نظر می‌رسید آن‌ها در تصمیمات تأخیر فاز دارند. در همین زمان کار اهدا پک‌های غذایی و مواد ضدعفونی‌کننده نیز شروع شد اما بازهم احساس شخصی من این بود که همه ما به دور خودمان می‌چرخیم.
اخوی بنده گفتند که ما فرایند تولید دستگاه ماسک را در شرکت شروع کرده‌ایم. این برای خود من خیلی جالب بود. هرروز هم از او می‌پرسیدم چه شد؟ او هم امروز و فردا می‌کرد تا اینکه یک روز رفتم بهیار و گفتند تقریباً دستگاه تولید ماسک آماده‌شده است. بعدازآن بحث کش زدن شروع شد. زمانی که من به مسئله‌ی ماسک ورود کردم مهندس مکاریان همکاری با حسینیه ثارالله را شروع کرده بود. من از این‌طرف با آقای کریمی مسئول جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی و جمع‌هایی که می‌شناختم صحبت کردم و گفتم بیایید به این ماجرا کمک کنیم. خیلی از بچه‌های در این فضا می‌خواستند کار مفیدی انجام دهند و زمانی که به آن‌ها گفتم، پای‌کار آمدند. برای شروع، حسینیه بنی فاطمه را شروع کردیم. آستان قدس رضوی در استان‌ها دفتری به نام کانون اردوهای جهادی داشتند و در آنجا با آقایان براتی درچه آشنا شده بودم و آن‌ها را می‌شناختم. به ایشان زنگ زدم و آن‌ها هم گفتند پای‌کار هستند. هم‌زمان حسینیه بنی فاطمه را هم‌صحبت کردیم. دو حسینیه‌ی بنی فاطمه و شهشهان را نگاه کردیم. به نظر می‌رسید حسینیه بنی فاطمه همراهی بیشتری داشته باشد. خلاصه فکر می‌کنم دو روز طول کشید و بعد کار شروع شد. فکر می‌کنم دو سه روز نشده اتفاقی بزرگ در آنجا رخ داد و ما دیگر ظرفیت پذیرش نیرو نداشتیم. کم‌کم مجموعه‌های دیگر هم تقاضا دادند. در خود درچه هم همان ابتدا بچه‌های بسیج احمدآباد درچه حضور پیدا کردند. دیگر کم‌کم مراکز یکی پس از دیگری کارگاه تولید ماسک را آغاز کردند و تعداد آن‌ها به 36 عدد رسید. ماسک‌ها تولید می‌شد و بعد هم در شبکه بهداشت توزیع می‌شد. خدا را شکر با خیلی از مجموعه‌ها آشنا شدیم. نزدیک به دو ماه این کار طول کشید و ما هم سعی می‌کردیم مواد ضدعفونی‌کننده و پد ماسک و لباس‌ها را تهیه کنیم. مطابق مدل مهندس پیش می‌رفتیم. چون خیلی خط‌کشی کردن ممکن نبود و چون دو طرف به هم اعتماد داشتیم اتفاقات خوبی رخ داد.

سؤال: نظر شما در مورد شرکت بهیار صنعت چیست؟
من چنین مجموعه‌ای را ندیده بودم. به نظر من افراد نخبه‌ای مثل مهندس نجات‌بخش داریم، ولی مختصاتی ایشان دارند که من جمع این‌ها را در یک فرد کمتر دیده‌ام. آدم‌های فنی و حرفه‌ای داریم. خود من رفقای زیادی در همین شهرک دارم که شرکت دارند ولی ایشان ویژگی‌های خاصی دارند. این فضای جهادی که ایشان داشتند ما را هم به این سمت می‌کشید. ابتدا ما هم ادعای کار جهادی داشتیم ولی وقتی آقای مهندس را در کف کار می‌دیدیم، احساس تکلیف می‌کردیم که باید پای‌کار بایستم. وقتی با مسئول مراکز هم‌صحبت می‌کردیم همین‌گونه بود. شاید به‌ظاهر کار ساده‌ای بود اما انرژی می‌برد. خود مهندس هم می‌دیدم که خانه نمی‌رفتند. شواهد نشان می‌داد که یک ماه اول فقط پنج شب خانه رفتند.
سؤال: کمی از خاطرات آن ایام بگویید.
بعضی از حاشیه‌ها خیلی خسته‌کننده بود. متأسفانه در اصفهان گاهی اوقات کار کردن سخت می‌شود. یک سری حرف‌ها اذیت کننده بود و انرژی آدم را می‌گرفت. یک‌شب حاج‌آقای ناصری برای بازدید به شرکت آمدند و سپس به چند تا از مجموعه‌های تولید ماسک هم سر زدیم. ایشان قبل از رفتن تفألی به قرآن زدند و آیه بسیار زیبایی در باب جهاد و استقامت کردن آمد. این مسائل برای خود من خیلی جالب و زیبا بود. کار بسیار سختی بود ولی آخر آن شیرین بود البته الآن نمی‌دانم آخرش آن است یا نه.
یادم می‌آید در جبهه فرهنگی با حاج‌آقای کریمی نشسته بودیم که آقای سیدرضا نریمانی آمدند، آقای نریمانی آن زمان دبیر سلامت جبهه فرهنگی بودند. من به ایشان پیشنهاد دادم برای بازدید به شرکت بیایند. پس‌فردا وعده کردیم برویم به شرکت بهیار. من رفتم و ایشان را آوردم شرکت، سید رضا این‌قدر از فضای شرکت لذت برد که بلافاصله بعد از بیرون آمدن به آقا حمید علیمی زنگ زد. آقای علیمی هم در بحث کرونا خیلی کارکردند. اوایل هم در کاشان مشغول بودند. سید رضا به آقا حمید گفت می‌خواهم باهم به یک مکانی سر بزنیم که بسیار لذت‌بخش خواهد بود. ایشان خیلی هم در قید دانش‌بنیان نبودند. پس‌فردای آن روز سیدرضا و آقا حمید برای بازدید به شرکت آمدند. آقا حمید خیلی خوشش آمد و بعدازاین جلسه هرروز، ظهرها و شب‌ها می‌آمد شرکت. یک‌شب هم ساعت دوازده به ایشان گفتیم برویم درچه، ساعت یازده شب بود که ایشان قبول کردند، ساعت دوازده بچه‌های درچه همه‌چیز را آماده کردند و رفتیم آنجا.
ما کم‌کم رفقای صنعتی و شاهپور را آوردیم شرکت و درگیر کردیم. به نظر من حقایق شرکت را از راه دور نمی‌توان بیان کرد بلکه باید افراد بیایند و ببینند. همیشه بعد از بازدید، افراد بسیار تغییر می‌کردند. همین بچه‌های شاهپور بعد از بازدید با چند تا اکیپ دیگر به بهیار آمدند. فکر کنم یک روز به سال تحول مانده بود بچه‌های شاهپور ایستادند و به شرکت کمک کردند. یک‌شب ساعت دو یا سه شب با مهندس نجات‌بخش به شاهپور رفتیم. آقای مهندس یک بحث جدی در نسبت با شاهپور داشتند و آن شب بیان کردند. فرمودند ما یک ظرفیت خوبی در شاهپور داریم ولی متأسفانه بچه‌های شاهپور دورهم جمع نمی‌شوند. یکی از ویژگی‌های مهندس نجات‌بخش نشان دادن افق‌های بلند است. واقعاً بچه‌های شاهپور آدم‌های فنی قوی هستند ولی نیاز است که دورهم جمع شوند. ما در همین ماجرا با شخصی آشنا شدیم که روی ساخت تخت کار می‌کرد. ما مجموعه ایشان را دیدیم. ایشان چند سال به خارج از ایران رفته بود و بعد برگشته بود ولی دوباره می‌خواست به خارج برود. ایشان را آوردم شرکت و گفتند من اعتقاد پیدا کردم که می‌شود کارکرد و امیدوار شدم که بمانم. به نظر من بهیار این‌قدر پروژه‌های خوبی دارد که می‌توان بین شاهپور و بهیار ارتباط برقرار کرد منتهی این کار نیاز به پیگیری و وقت گذاشتن دارد.

سؤال: در این مدت با چه مسئله‌هایی درگیر بودید؟
ما چندین مسئله حاشیه‌ای هم در حین این کار داشتیم. یکی از مسائل، شبهه‌هایی بود که نسبت به شرکت بهیار صنعت مطرح می‌شد.
در آن ایام خیلی از رفقای دلسوز به من زنگ می‌زدند و می‌گفتند چرا شما هیچ توضیحی نمی‌دهید؟ اتفاقاتی در حال رخ دادن بود که من می‌دانستم این‌ها چیست. من هم که آدم بهیار نبودم تا بخواهم این‌ها را لاپوشانی کنم. به صداقت کار شکی نداشتم ولی کسانی که از بیرون بودند واقعاً دچار شبهه می‌شدند. وقتی هم به آن‌ها توضیح می‌دادیم می‌گفتند خب چرا این‌ها را بیان نمی‌کنید؟ این‌یک دعوای جدی بود که به ما پیشنهاد می‌دادند شما این‌ها را در قالب مصاحبه، ساخت کلیپ، مستند و… رسانه‌ای کنید.
خیلی از این مسائل را من به مهندس نمی‌گفتم. چون می‌دیدیدم مهندس درگیر مسائل مختلف بودند. مثلاً یادم می‌آید که مهندس پنج صبح رفتند جلسه هیئت دولت در تهران و بعد ساعت یازده شب برگشتند شرکت و مستقیم رفتند بالا و لباس کار پوشیدند و مشغول کار شدند. من شرم می‌کردم که وقت ایشان را بگیرم. مثلاً همین حاشیه تا حدی دریکی از این حسینیه‌ها ایجادشده بود که این‌ها به ما گفتند که ما می‌خواهیم بیاییم شرکت و یک صحبتی باهم داشته باشیم. بعد که فضا را دیدند دیگر چیزی نگفتند و مدافع ما شدند.
شبهاتی درزمینه اقتصادی به شرکت وارد می‌شد مثلاً می‌گفتند مهندس نجات‌بخش از تولید ماسک میلیاردر شده است. یک روز با ایشان رفتیم به یکی از مجموعه‌ها برای تبیین این ماجرا. مهندس دودوتاچهارتای ساده کردند. گفتند روز اول که ما وارد این ماجرا شدیم، زمانی که هنوز این دستگاه ساخته نشده بود و به نیمه‌راه رسیده بودیم به بچه‌ها گفتم دستگاه دوم را بسازید. بعد گفتم چهارتا دستگاه بسازید که خود بچه‌های شرکت هم همراه نبودند و می‌گفتند صبر کنید یکی را بسازیم بعد به سراغ بقیه برویم. روزی که ما باهم صحبت می‌کردیم ایشان به مهندسان شرکت گفته بودند هشتاد دستگاه دیگر باید ساخته شود. در آن زمان برآورد این بود که شاید جمعاً شانزده میلیارد هزینه شده است. اگر بخواهیم دودوتاچهارتا نگاه کنیم ممکن بود با تصمیم‌های غلط سیستم دولتی مثل واردکردن ماسک یا دستگاه به کشور، یک‌دفعه تمام سرمایه‌گذاری شما نیست بشود. در آن جلسه مهندس این را توضیح دادند و گفتند که من روی هر ماسک باید چقدر سود ببرم تا هزینه اولیه من جبران شود. برای بعضی‌ها که نگاهشان فقط اقتصادی است می‌توان گفت که هیچ فرد بیزینس منی این کار را نمی‌کند. من که خودم تا حدی در این فضاها بودم این کار را نمی‌کردم. ولی نگاه ایشان چیز دیگری بود. نگاه ایشان بیشتر روی برکت کار بود. نشان دادند که شیرجه زدن در مشکل باعث می‌شود که خدا هم به صحنه بیاید ” ان الذین جاهدو…” را من به عینه دیدم. به نظر من مهندس به عینه به رزق و نگاه توحیدی و جهاد اعتقاددارند. برای خود من هم این نگاه ایشان بسیار آموزنده بود. نگاه ایشان به انقلاب و فهم ایشان از مسئله‌ی دانش‌بنیان در کمتر کسی یافت می‌شود. مشکل ما در بسیاری از شرکت‌ها این است که به‌محض تجاری شدن محصولشان به همان بسنده می‌کنند و اینجا آغاز پایان آن‌ها است ولی ایشان می‌گویند من هرگز نباید بمانم و بعد از هر فتح باید پیش بروم. ان‌شاالله خداوند به ایشان توفیق بدهد تا بیش‌تر پیش بروند.
در مسئله‌ی کارگاه‌های ماسک از برخی جاهای بالادستی به مسئول کارگاه زنگ می‌زدند و سؤالاتی می‌پرسیدند. به یکی از این کارگاه‌ها زنگ زدند و پرسیدند؛ شما می‌دانید این شرکت چه‌کار می‌کند؟ پاسخ داد؛ بله می‌دانم. پرسیدند می‌دانید چقدر سود کردند؟ و بعد توضیح دادند که روی هر ماسک فلان مقدار سود می‌کنند. طرف مقابل پاسخ داد؛ بله همه را میدانم. بعدازاینکه صحبت‌های آن شخص تمام شد به او گفته بود می‌خواهم همه این سودها به جیب آقای نجات‌بخش برود شما چه‌کار دارید؟ طرف هاج ‌و‌ واج شده بود. از این مدل‌ها ما به تعدد داشتیم. کسانی که اینجا را درک کرده بودند مدافع بودند.

سؤال: چه اتفاقی می‌افتاد که این فرد این‌چنین دفاع می‌کرد؟
به نظر من به خاطر ایمانی بود که داشت. وقتی شرکت را می‌دید که همه جای خود را تبدیل به فضای ماسک کرده است و پای‌کار آن مانده است باعث می‌شد همه شبهه‌های آن برطرف شود و پای‌کار بماند.
سؤال: اگر ممکن است چندکلمه‌ای نیز در مورد اقتصاد مردمی بگویید؟
مردم، شرکت بهیار را با دستگاه شتاب‌دهنده و ایکس ری نشناختند بلکه با داستان ماسک آن را شناختند و همین منجر به این کار بزرگ در نسبت با زنان سرپرست خانوار شد.
به نظر من در آن زمان محال بود کسی به خاطر پول، جان خود را کف دست بگذارد و به میدان بیاید. تازه درزمانی که می‌گفتند اصلاً از خانه بیرون نیایید. در چنین وضعیتی ما اصلاً نمی‌توانستیم به آن‌ها بگوییم به شما پول می‌دهیم تا کارکنید. اصلاً خود آن‌ها هم قبول نمی‌کردند. مهندس می‌گفتند اگر به من چند میلیارد می‌دادند قبول نمی‌کردم جان خودم را به خاطر پول به خطر بیندازم. به نظر من باید هدف بزرگ‌تری باشد تا شما از زن، زندگی و بچه‌های خودتان بزنید و در ایامی که همه از حضور در جمع‌ها حذر می‌کنند به میدان بیایید. الحمدالله در این ایام در هیچ‌یک از مراکز ما باوجود رفت‌وآمدهای زیادی که انجام می‌شد اتفاقی ازلحاظ مبتلا شدن به بیماری رخ نداد و این از الطاف الهی بود.
من هرسال عید با رفقا به کربلا می‌رفتم که امسال امکانش نبود. مهندس می‌گفت امام حسین می‌خواستند بگویند زیارت ما همین‌جا است و نیاز نیست پیش ما بیایید. البته این به معنای ترک زیارت نیست ولی توجه و دستگیری مردم بسیار ارزشمند است. ما قشری را داریم که نماز اول وقت می‌خواند و خمس و زکات می‌دهد و فکر می‌کند همین کافی است. ولی متوجه نیستند که این‌ها کافی نیست و وظایف دیگری هم دارند. بعضی از مذهبی‌های پولدار یقه خود را می‌بندد و مدام تسبیح در دست دارند ولی در بحث اقتصادی و ایجاد کسب‌وکار هیچ فعالیتی ندارند. باید این‌ها احساس کنند که وظیفه دیگری هم دارند. به نظر من دلیل اصلی آن سختی‌های این مسیر است و اکثراً برای زیر بار نرفتن این سختی خود را گول می‌زنند و به‌آرامی از کنار آن می‌گذرند.
مهندس می‌گویند اگر آقا این‌همه از اقتصاد نمی‌گفتند تا الآن ما را مدام تکفیر می‌کردند. در همین ماجرای ارز و دلار می‌توانیم ببینیم. خیلی از این‌ها مذهبی هستند و می‌گویند من می‌خواهم پولم حفظ شود.

یکی از دغدغه‌های من این است که ما چطور می‌توانیم این فضا را بین خیرین محترم ایجاد کنیم که همانند پروژه‌های مسجد سازی، مدرسه‌سازی و… در مسیر تولید و دانش‌بنیان نیز هزینه کنند. مثلاً پول را به‌صورت قرض‌الحسنه به این شرکت‌ها بدهند. در همین اصفهان ما افراد خیر زیادی داریم ولی به خاطر تبیین نشدن ماجرا حاضر نیستند این کار را بکنند. درحالی‌که هم اشتغال است و هم اعتبار کشور ولی متأسفانه این‌گونه نیست.
به‌مرور به علت به جریان افتادن پروژه‌های قبلی شرکت، نیاز داشتیم به مکان جدیدی برای تولید ماسک فکر کنیم تا هم فضای فیزیکی شرکت آزاد شود و هم نیروها مهندسی از حالت اپراتوری دستگاه‌ها خارج شوند. در اینجا بحث سوله بسیج مطرح شد. از طرف دیگر، در کشور نیز سیاست‌ها در حال تغییر بود. مثلاً بعضی از محدودیت‌های شغلی برداشته‌شده بود، لذا دیگر نگاه اولیه موجود در حسینیه‌ها کم‌رنگ شده بود و مردم احساس می‌کردند که کرونا کم‌رنگ شده است. از طرف دیگر هم مباحث معیشتی مردم مطرح شد. همه این عوامل باعث شد تا حضور مردم در حسینیه‌ها کم‌رنگ شود. به این جمع‌بندی رسیدیم که وسایل را به یک سوله دیگر منتقل کنیم و از افراد همین حسینیه‌ها جهت راه‌اندازی مکان جدید استفاده کنیم و بحث کش‌زنی توسط زنان سرپرست خانوار انجام شد ولی این بار بحث‌های مالی را هم در نظر گرفتیم. ما این مسئله را با مسئول حسینیه‌ها در میان گذاشتیم. به نظر من به خاطر ورود مباحث اقتصادی کار جهادی در این حالت سخت‌تر است. این کار از جوی‌آباد، دولت‌آباد و درچه شروع شد و خدا را شکر تا الآن حدود 2000 نفر از زنان سرپرست خانوار درگیر این مسئله هستند.
الآن در مشهد خانم‌های مدافع حرم و در شهر قم، آستان حضرت معصومه (س) درگیر مونتاژ ماسک هستند.
اگر این اقتصاد مردمی به‌درستی شکل بگیرد می‌توانیم کارهای دیگری را هم ادامه دهیم. مهندس می‌گویند ما می‌توانیم در آینده این راه را پشتیبانی کنیم ولی باید خود مردم شروع کنند. نباید نگاه دولت گونه به بهیار پیدا شود.

مقالات منتخب

راه‌های ارتباطی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید